نظریه های روابط بین الملل : واقعگرایی و نو واقع گرایی
سنت واقع گرایی کلاسیک:
واقع گرایی به صورت مکتب اندیشه سیاست قدرت از آن یاد می شود. منظور از قدرت تغییر رفتار سایرین در زمینه دلخواه است. واقع گرایی در شکل کلاسیکش در اثر توسیدید یعنی تاریخ جنگهای پلوپونزی مطرح شد که او بنیاد واقع گرایی را این جمله قرار می دهد ، حق فقط در بین برابرها وجود دارد حال آنکه قوی ترها آنچه را که می توانند انجام می دهند و ضعیف ترها از آنچه می خواهند فقط رنج می برند.
در عصر مدرن در اروپا ماکیاولی در کتاب شهریار و هابز در کتاب لویاتان و فردریک ماینک در کتاب دلیل وجود دولت آنرا دنبال می کند. مایکل دویل می گوید می توان 3 سنت فکری واقع گرایی را با 3 اندیشه کلاسیک پیوند داد.
بنیاد گرایی متاثر از ماکیاول
ساختار گرایی متاثر از هابز
تکوین گرایی که تحت تاثیر رو سو است.
در این که چه کسی نخستین واقع گرایی بزرگ در تاریخ است اتفاق نظر وجود ندارد. از نظر دوئرتی، منسیوس و کاتیلیا نخستین واقع گرا می باشد. کاتیلیا در کتاب آرتاساسترا به توصیف جهان می پردازد براساس آنچه که هست نه بر اساس آنچه که باید باشد. آرنولد نیبور، آگوستین قدیس را نخستین واقع گرا می داند. ای- اچ_ کار، هم ماکیاول را به خاطر 3 عنصری که در بنیاد فکری او قرار دارد در این زمینه شاخص می داند، تاریخ و نظریه و جدایی اخلاق از سیاست.هابز با بدبینی نسبت به ذات انسان درشمار واقع گرا یان قرار می گیرد.او هم مانند ما کیا ول اخلاق را از سیاست جدا می کند ، می گو ید روابط بین الملل در و ضعیتی قرار دارد که جنگ همه علیه همه وجود دارد. او معتقد است میثا قها بدون شمشیر صر فا کلماتی هستند که نمی تواند انسان را حفظ کنند . هگل نیز جایگاه قدرت را مهم می داند ، باور هگل به اینکه مهم ترین هدف دو لت حفظ خود است از بنیانهای وا قع گرایی محسوب می شود. سیاست قدرت در زبان المانی 1 نماینده دیگر دارد که هانریش فون تریچکه است ،به نظر او جنگ بر بریت نیست بلکه ازمون ا لهی است که سرنوشت ملتها را به حق تعیین میکند . زمینه طرح نظریه واقع گرایی در نیمه قرن 20
زمینه اصلی طرح نظریه واقع گرایی در بعد از جنگ دوم جهانی آغاز شد. در واقع، واقع گرایی نوین واکنشی دسته جمعی در مقابل آرمان گرایی بوده است.
بحران اقتصادی 1929 روح همکاری بین المللی که در سالهای 1925 – 1929 بوجود آمده بود را از بین برد. کشورهای توسعه طلب چون آلمان و ایتالیا و ژاپن در صدد تجدید نظر در تقسیمات ارضی و توسعه ثروت خود برآمدند. در شرایطی که میلیونها تن در طول جنگ درگیر شدند و دیگر اهداف آرمان گرایی نمی توانست معنای چندان داشته باشد. تفکر اصلی در بعد از جنگ این بود که راه حل نهایی برای جنگ وجود ندارد و توسل به منافع مشترک در بقاء و توسل به حکومت جهانی به جای نظام مرکب از دولتها، جملگی پوچ است. بنابراین ناگزیر سیاست بین الملل بعد از دو جنگ، مبارزه قدرت بوده است. بنابراین واقع گرایی در واکنش به بحران نظام بین الملل و ضربه آن به بنیانهای فکری و فلسفی آرمان گرایانه شکل گرفت.
بنیان فکری واقع گرایی قرن20
واقع گرایان دولت را بازیگر اصلی صحنه سیاست بین الملل تلقی می کنند و معتقد هستند که سایر بازیگران مانند شرکتهای چند ملیتی و به طور کلی سازمانهای غیر حکومتی در چهار چوب روابط میان دولتها عمل می کنند، در حالی که دولت در سطح داخلی قادر به اعمال اقتدار می باشد در سطح خارجی در یک نظام فاقد اقتدار مرکزی با سایر دولتها در همزیستی به سر می برد. در چنین محیطی دولتها با یکدیگر رقابت می کنند و ماهیت این رقابت بر اساس بازی با حاصل جمع صفر تعیین می گردد. واقع گرایان ضمن تاکید بر قدرت و منافع ملی بر این اعتقادندکه اصولا از بین بردن غریزه قدرت صرفا یک آرمان است. بنابراین تعقیب و کسب قدرت یک هدف منطقی و اجتناب ناپذیر سیاست خارجی به شمار می رود. آنها برای استقلال دولتها اهمیت زیادی قائل هستند و معتقدند که در نبود حکومت جهانی، عملا دولتها در حالت مبهم به سر می برند و همزیستی از طریق حفظ موازنه قدرت حاصل می شود.
آنها اعتقادی به انقلاب در سیاست بین الملل ندارند زیرا معتقدند اگر بازیگران جدیدی در صحنه وارد شوند بعد از مدتی مشخصات بازیگران قبلی را پیدا می کنند و در صدد تامین امنیت و منافع خود خواهند رفت. مفهوم دیگر مورد نظر واقع گرایان آشوب زدگی است ،منظور این است هیچ حکومت مرکزی در نظام بین الملل نیست و کنترل مطلق بر کل نظام وجود ندارد و دلیل تمایز عرصه داخلی از عرصه بین المللی همین نبود اقتدار در سطح جهانی می باشد. در واقع محیط یا نظام دولتی که دولتها در آن زندگی می کنند اساسا آنارشیک است و آنارشیک بودن نظام دولتی در واقع ریشه در برداشت هابز در زمینه بر قرار بودن وضعیت طبیعی در روابط بین الملل دارد.از نظر انها تعارض و رقابت به عنوان رابطه ای است که در نظام بین الملل حرف اول را می زند .
برخی نویسندگان واقع گرا که افکارشان از اواخر نیمه نخست قرن 20 تاثیر عمده ای بر رشد این مکتب گذاشت عبارتند از :
ای_اچ_ کار
آرنولد نیبور
فردریک شومان
ریمون آرون
جرج کنان
هانس مورگنتا
به دلیل این که هانس جی مورگنتا بیشترین تاثیر را بر تدریس روابط بین الملل در دانشگاه ها داشت و از سوی دیگر ،نظریه نسبتا جامعی از روابط بین الملل ارائه داده است و او را تنها کسی میدانند که به ارائه یک تبیین منطقی و دارای انسجام درونی از رفتار دولتهای ملی پرداخته او را به عنوان یک نظریه پرداز واقع گرایی انتخاب کردم.
کتاب سیاست میان ملتها او را مهم ترین کتاب در رهیافت نظری روابط بین الملل می دانند. می توان او را از نظر معرفت شناختی کاملا مدرن دانست. او قائل به کاربرد خرد و تجربه در شناخت است، به همین دلیل دیوید مکلند نظریه مورگنتا را از محرکهای اصلی انقلاب رفتاری می داند. مورگنتا هم مانند دیگر نظریه پردازان واقع گرا سرشت انسان را شرور می داند که این شرارت او در قدرت طلبی اوست.
مورگنتا نظام بین الملل را آنارشیک می داند، اینکه نظام بین الملل فاقد اقتدار مرکزی است ، وجه تمایز آن با جامعه داخلی است. او بر نبود اقتدار مرکزی تاکید دارد. در این شرایط آنارشیک است که توسل به زور میان دولتها مشروعیت میابد و جنگ به خصوصیت نظام بدل می شود. در واقع منافع ملی و قدرت دو مفهوم اصلی و کلیدی نظریه او است، برداشت مورگنتا از قدرت رابطه ای است ، مورگنتا گاه قدرت را به عنوان هدف و غایت سیاست در نظر می گیرد، هر چه دولتها از قدرت بیشتری برخوردار باشند بهتر می توانند منافع خود را در سطح بین الملل تامین کنند. گاهی نیز قدرت را به عنوان ابزار مطرح می کند ،که در این جا عناصر قدرت ملی اهمیت پیدا می کند که از نظر او عناصر قدرت ملی جغرافیا، منابع طبیعی، توان صنعتی، آمادگی صنعتی و روحیه ملی و عناصر مشابه هستند در واقع قدرت در این جا چند بعدی و غیر قابل تعریف عملی و بیشتر ذهنی است. مفهوم دیگر منافع ملی میباشد که گاه آنرا به مثابه قدرت تعریف می کند و گاه براساس قدرت مفهوم منافع ملی را جوهر سیاست تلقی می کند. در واقع قدرت لازم و ضروری است. یکی دیگر از مفاهیم مورد نظر مورگنتا موازنه قدرت است که از این اصطلاح این طور برداشت می شود که در آن روابطی میان کشورهاست که در آن هیچ یک آن قدر قدرت ندارد که به تنهایی دیگران تحت سلطه قرار دهند . از نظر او قدرتهایی که در سیاست بین الملل از وضع موجود راضی هستند سیاست حفظ وضع موجود، دولتهایی که ناراضی هستند، سیاست امپریالیست و دولتهایی که در صدد مقابله با آنها بر می آیند، سیاست سد نفوذ را دنبال می کنند. سومین سیاست هم که دولتها می توانند دنبال کنند، سیاست پرستیژ است که نمایش قدرت است و جنبه ابزاری دارد یعنی می تواند در خدمت حفظ یا افزایش قدرت باشد. نقدی که به او وارد می شود این است که آثار مورگنتا مشابه یک واقع گرایی نوستالژیک است. او گذشته را دارای اهمیت می کند و تصویری آرمانی از دیپلماسی اروپایی در قرن 19 ارائه می دهد که در واقع نوعی آرمان گرایی است بنابراین شاید تردید جدی در واقع گرایی او جالب ترین نقد ها باشد.
1.ای.اچ.کار
کتاب بحران 20 ساله از اثار او می باشد. او واقع گرایی را به عنوان پایان مرحله آرمان گرایی میداندو .او معتقد است که اگر همگان واقعا خواستار دولت جهانی یا امنیت دسته جمعی باشند ، تحقق آن آسان خواهد بود.توجه او به وجه خاص کنشهای انسانی و ساختگی بودن واقعیت جهان بود. پس واقع گرایی تنها یک مرحله از تفکر و برای رهایی از آرمانشهری است. در واقع انتقادی که به کار وارد است این است که او جایگاه خود را در میان آرمانشهری و واقع گرایی روشن نمی کند.گاه این دو را جمع می کند وگاه غیر قابل جمع می داند. در واقع کار بیشتر نگاه به تغییر و اصلاح دارد و خود را بیشتر عملگرا می داند.
2.رینولد نیبور
به نظر کنت تامپسون پدر فکری واقع گرایان می باشد که بیش از همه در راه نیل به یک نظریه منسجم و قابل درک از روابط بین الملل تلاش کرد. گناهکاری انسان ناشی از اضطراب اوست .به اعتقاد او در ذات انسان اراده ی معطوف به زندگی وجود دارد که از اراده ی معطوف به قدرت ناشی می گردد، سیاست بین الملل را تلاش برای حفظ وکسب قدرت می دهند. او معتقد است هر گاه محدودیتهای اخلاقی برای فرد به عنوان عضو یک گروه بوجود آید به خشونت بیشتر در سطح گروه منجر می شود .فرد هویت خود را از دست می دهد و عضو توده ای بدون نام می شود به این ترتیب گرایش او به قدرت افزایش می یابد. او نیز امکان از بین رفتن تعارضات در سطح بین المللی را از طریق ایجاد حکومت های جهانی نفی میکند.
3.فردریک شومان
.از نظر او واحد های سیاسی خود مختار هیچ اقتدار بالاتری را نمی پذیرد وبا جنگ منافع خود را دنبال می کنندو حفظ خود هدف هر دولتی است. از نظر شومان صلح هیچ گاه هدف نیست بلکه شرط لازم برای افزایش قدرت نسبی میباشد. از نظر شومان در این نظام بین الملل موازنه قدرت سازوکار مهمی است ،اعضائ برای دفاع از خود در برابر تهدید متحد می شود و اتحاد آنها تمایل یک کنشگر برای تبدیل شدن به یک قدرت جهانی را سرکوب می کند ، روزنا و دیویس شومان را از نمایندگان شاخه ای از مکتب واقع گرایی می دانند که صرفا به عنوان عکس العمل در قبال تحولات جاری در نظام بین الملل ظهور کرد.
4.ریمون آرون
در کتاب جنگ و صلح به تحلیل چهار جانبه از روابط بین الملل در ابعاد نظری .جامع شناختی.تاریخی وعلمی می پردازد.در تصویر آرون از روابط بین الملل واحد های سیاسی مستقلی وجود دارد که هر یک به خود حق می دهند که عدالت را در اختیار گیرند و در مورد جنگ یا صلح تصمیم گیری کنند. هدف اصلی در نظام تضمین امنیت است وقدرت طلبی واحد های سیاسی در نظام بین الملل مورد توجه او است.
5.جرج کنان
او نیز مانند واقع گرایان سرشت بشر را غیر منطقی و خود خواه وسر کش می داند معتقد است ایجاد تغییرات بنیادین در بشر بسیار دشوار است. او معتقد است تعارضات بین المللی پایدار هستند و فقدان هماهنگی در تحولات فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی دولتها در بروز کشاکشها نقش دارد. البته او به استفاده از دیپلماسی هم خوش بین است. در واقع دیپلماسی در نظام بین الملل باعث تعدیل تعاراضات می گردد. او از این نظر مورد نقد قرار می گیرد که در نوشته های خود بر منافع ملی به عنوان هدایت کننده ی سیاست خارجی تاکید می کند. اما مشخص نمی کند دولتها در چه شرایطی به اجماع در مورد منافع ملی خود می رسند و آیا اساسا چنین اجماعی می تواند تشکیل شود و اگر می تواند چگونه؟
نو واقع گرایی :
واقع گرایی در اوایل دهه 1980 به عللی نظیر ورود جنگ سرد و رقابت تبلیغاتی میان شرق و غرب و در واکنش به رفتارگرایی و موضوع وابستگی تجدید حیات یافت. در واقع نو واقع گرایی بیش از هر چیز تلاشی برای علمی کردن واقع گرایی است.
نو واقع گرایان عمدتا بر مختصات ساختاری نظام بین الملل تاکید می کند. در واقع سطح تحلیل را نظام بین الملل قرار می دهند و می گویند نظام بین الملل نوع و قواعد بازی را مشخص می کند. نو واقع گرایان مفهوم ساختار سیستمی را توسعه می دهند. در واقع این ساختار است که روابط سیاسی واحدهای متشکله را تشکل بخشیده، تحت فشار قرار می دهد. در واقع نو واقع گرایان توضیح می دهند که چگونه ساختارها بدون توجه به مختصاتی که به قدرت و موقعیت مربوط میشود، بر رفتار و نتایج تاثیر می گذارد. بر این اساس سیاست خارجی دولتها تحت تاثیر عوامل سیستمیک قرار دارد و مانند توپهای بیلیارد از همان قواعد هندسه تبعیت می کند. نو واقع گرایان می گویند وقتی سیاست بین الملل به صورت یک نظام یا ساختار مجزا دقیقا تعریف شود، این وضعیت سر آغازی برای نظریه پردازی روابط بین الملل و نقطه عزیمت واقع گرایی سنتی می شود.
نو واقع گرایان بر خلاف واقع گرایان کلاسیک تمایلی به استفاده از زور از خودشان نشان نمی دهند. از نظر آنها تمامی دولتهای موجود در درون نظام بین الملل از لحاظ کارکردی به واسطه وجود فشارهای ساختاری، در وضعیت مشابهی به سر می برد همین وضعیت باعث تحمیل نظم و روشی به دولتها می شود.
یکی از حوزه های مورد توجه واقع گرایی جدید مسائل اقتصادی بین الملل بود.
از جمله نظریه پردازان نو واقع گرایی کنت والتز و مورتون کاپلان و رابرت گیپلین و استفان کراسنر می باشد، به دلیل اهمیتی که کنت والتر در نظریه پردازی نو واقع گرایی یا به عبارتی واقع گرایی ساختاری دارد. به بررسی نظریه او می پردازیم:
"کنت والتز"
کتاب نظریه سیاست بین الملل و انسان، دولت و جنگ از مهمترین متون نظری روابط بین الملل محسوب میشود. والتر بی تردید علم گراست از هر گونه قضاوت مورگنتایی درباره عقلانیت سیاست خارجی پرهیز می کند، به رغم اینکه او را اثبات گرا می دانند اما دقت در آراء او نشان می دهد که او از بسیاری از مفروضه های ساده انگارانه اثبات گرایی فاصله دارد و به همین دلیل برخی او را از نظر معرفت شناختی و روش شناختی ابطال گرا و یا لاکاتوشی می دانند. او بر آن است که میان نظریه و قانون باید تفکیک قائل شد. قانون حاکی از وجود رابطه ثابت است، اما نظریه ها عباراتی اند که قوانین را تبیین می کنند.در واقع والتز در صدد ارائه یک نظریه تبیینی توضیح دهنده سیاست خارجی است که بتواند به سوالهای مشخص پاسخ دهد. سوالی که بنیان نظریه او را تشکیل می دهد این است که چرا دولتها در نظام بین الملل به رغم تفاوتهایی که از نظر سیاسی ، ایدئولوژیک دارند، رفتار مشابهی را در سیاست خارجی به نمایش می گذارند؟ این بر یک برداشت سیستمی از سیاست بین الملل متکی است.از نظر او ساختار سیاسی از 3 اصل تشکیل شده است :
1.اصل سازماندهنده
2.تفکیک کارکردها
3. توزیع توانمندیها
اصل سازمان دهنده در جوامع داخلی سلسله مراتبی و در نظام بین الملل آنارشی است. در نظام بین الملل به این دلیل که دغدغه اصلی تامین امنیت است.جایی برای تفکیک کارکردها باقی نمی ماند و همه باید به دنبال حفظ بقا به عنوان مهمترین کارکرد خود باشند و به علت اهمیت بقا و فقدان مرجعی برای تضمین بقا در سطح بین المللی، کارکرد همه دولتها تامین بقای خود و امنیت جویی است. در نظام بین الملل توزیع توانمندیها در میان واحدها عامل تمایز آنهاست و تعیین می کند که هر یک تا چه حد از توانمندی لازم برای تامین امنیت برخوردار است . او در کتاب انسان ، دو لت ،جنگ 3 سطح تبیین را برای جنگ مشخص می کند :
1.انسان:سرشت انسان را جنگ طلب می داند، عامل جنگ را انسان میداند .
2.دولت: سرشت جنگ را در جنگ طلب بودن دولت های خاص می داند.
3:ساختار انارشیک نظام بین الملل را عامل تعا رض می داند .
البته میگوید بدون شناخت عا مل 1 و 2 نمی توان به ساختار بین الملل شناخت پیدا کرد .
واقع گرایی نو کلاسیک :
واقع گرایی نو کلاسیک عنوانی است که گیدئون رز به مجموعه ای از آثار در روابط بین الملل داده است که در تبیین سیاست خارجی و فراتر از آن در توضیح روابط بین الملل از بسیاری از بینشهای واقع گرایی استفاده کرده است. نو کلاسیکها برخلاف نو واقع گرایان تنها به عوامل سطح ساختار نظام توجه نمی کنند، بلکه بر آن هستند که برداشتهای ذهنی و ساختار داخلی دولتها نیز حائز اهمیت اندو به نوعی بر لزوم نگاه به سطوح مختلف تحلیل تاکید دارد. نو کلاسیکها را می توان بر اساس تقسیم بندی جک اسنایدر در دو مقوله تهاجمی و تدافعی گنجاند.
واقع گرایان تهاجمی:
در واقع آنها معتقدند که آنارشی دولتها را وادار می کند که قدرت نسبی خود را به حداکثر رسانده زیرا امنیت و بقا در درون نظام بین الملل هیچ گاه قطعی نیست و دولتها می کوشند قدرت خود را به حداکثر برسانند. در واقع این آنارشی وضعیتی هابزی است که در آن امنیت کم یاب است و دولتها می کوشند با به حداکثر رساندن امتیازات نسبی خود به آن نائل شوند.
از اعضای شاخه واقع گرای تهاجمی می توان به فرید زکریا و جان مرشایمر اشاره کرد. فرید زکریا معتقد است که هنگامی که دولتها ثروتمند میشوند، قدرت نظامی خود را افزایش می دهند و هنگامی که تصمیم گیرندگان اصلی آنها تصور می کنند قدرت آنها از نظر نظامی افزایش یافته راهبردهای تهاجمی اتخاذ می کنند. در واقع از نظر نو کلاسیکهای تهاجمی قدرت دولت مهمتر از قدرت ملی است. زیرا بخشی از قدرت ملی را تشکیل می دهد که حکومت می تواند از آن برای رسیدن به اهداف خود استفاده کند در واقع از نظر زکریا هر چه قدرت دولت و قدرت ملی افزایش پیدا کند، به سیاستهای خارجی توسعه طلبانه منجر می شود.مرشایمر معتقد است که هدف اصلی هر دو لتی آن است که سهم خود را از قدرت جهانی افزایش داده و این به معنای کسب قدرت به زیان دیگران است و به نظر او دلیل اصلی قدرت طلبی دولتها را باید در 3 چیز جستجو کرد:
1 . ساختار آنارشیک نظام بین الملل .
2.توانمندیهای تها جمی که دولتها از آن بر خوردارند.
3.عدم اطمینان در مورد نیات و مقاصد دشمن .
او بر خلاف واقع گرایان کلاسیک .سرشت قدرت طلب و جنگ طلب بشر را مهم نمی داند و معتقد است این دو لتهای قوی هستند که به نهادهای بین المللی شکل می دهند تا بتوانند سهم خود را از قدرت جهانی را حفظ کنند و دو لتها باید آنچه را که وا قع گرایان تها جمی دیکته می کنند .عمل کنند .
واقع گرایی تدافعی:
فرض آنها بر این است که آنارشی بین الملل معمولا خوش خیم است یعنی امنیت چندان نایاب نیست و فراوان است در نتیجه دولتهایی که آنرا در می یابند رفتاری تهاجمی نخواهند داشت و تنها در شرایطی که احساس کنند تهدیدی علیه آنها وجود دارد نسبت به آن واکنش نشان می دهند به نظر، تالیا فرو، واقع گرایی تدافعی مبتنی بر 4 مفروضه است:
معضله امنیت
ساختار ظریف قدرت
برداشتهای ذهنی رهبران ملی
عرصه سیاست داخلی
از جمله نظریه پردازان واقع گرایان تدافعی جک اسنایدر و استفان والت هستند. تاکید والت بر اهمیت موازنه تهدید به جای موازنه قدرت است در واقع از نظر او تنها صرف قدرت مهم نیست سایر عوامل هم مهم هستند در واقع از نظر والت: برداشتهای دولت از یکدیگر مهم استریا، هر چه دولت تجاوزکارتر باشد ،احتمال اینکه دولت های دیگر بر علیه او موازنه را در پیش بگیرند بیشتر است. اما در مواردی که دولت های ضغیف تر تصور کنند که طرف مقابل به پیروزی نزدیک می شود آنها سیاست همراهی با آن دولت را در پیش می گیرند. بنا بر این هر عملی مبتنی بر تصور و برداشت های دولت ها از یکدیگر است.
از جمله انتقادات به واقع گرایان تدافعی این است که نمی تواند دولت های تجدید نظر طلب را توضیح دهد و اینکه آنچه که دولت ها باید از نظام بین الملل یاد بگیرند با آنچه عملا یاد می گیرند در هم می آمیزد.
منابع:
روابط بین الملل – عبدالعلی قوام، سازمان مطالعات و انتشارات کتب علوم انسانی (سمت)، چاپ دوم، تهران :1384
نظریه های متعارض در روابط بین الملل - حمیرا مشیر زاده سازمان مطالعات و انتشارات کتب علوم انسانی (سمت)، چاپ اول، تهران :1385